آیا می توانیم بدون عشق زندگی کنیم؟ برای سالها “استفانی اورتیگمتخصص مغز و اعصاب معتقد بود که پاسخ این سوال مثبت است. اگرچه دکتر اورتیگ علم ارتباطات انسانی را مطالعه کرد، اما توانست اهمیت این ارتباط را مستقیماً در زندگی خود درک کند.
در کتاب جدیدش با عنوان « به خودم گفتم مجرد بودن باعث می شود محقق عینی تر: من می توانم عشق را بدون اینکه تحت جادوی آن قرار بگیرم کشف کنماو نوشت: «به خودم گفتم که استقلال واقعاً من را به یک محقق موفقتر تبدیل میکند، میتوانم عشق و روابط را بدون اینکه تحت تأثیر قرار بگیرم کشف کنم.
اما پس از آن در سال 2011، در سن 37 سالگی، اوجان کاچیوپوآنها در یک کنفرانس علوم اعصاب در شانگهای ملاقات کردند. او مجذوب دکتر کاچیوپو بود که این ایده را ترویج کرد که تنهایی طولانی مدت می تواند به اندازه سیگار کشیدن برای سلامتی مضر باشد.
این دو دانشمند در زندگی به طرز عجیبی با هم آشنا شدند و سپس ازدواج کردند. آنها در دانشکده پزشکی هستند «پریتزکردر شیکاگو، آنها همکاری کردند و تیم تحقیقاتی خود را در آزمایشگاه تشکیل دادند.
«مربوط به عشقاین یک داستان بیولوژیکی است که نشان می دهد عشق چگونه مغز را برای انجام این کار تغییر می دهد. این یک داستان عاشقانه شخصی است. با الهام از این داستان، دکتر کاچیوپو دقیقاً به بررسی اینکه عشق با مغز چه میکند، چگونه با تنهایی میجنگد و چه معنایی برای زندگی انسان دارد، میپردازد.

دکتر کاسیوپو سوالات زیر را از نویسنده کتاب پرسیده است.
شما در این کتاب گفتید که از تجرد لذت می برید. اما تو با شوهرت آشنا شدی و ازدواج کردی. سپس به دلیل بیماری آن را از دست دادید. ملاقات او چگونه برای شما عشق به ارمغان آورد؟
او در پاسخ گفت: «اولین بار که همدیگر را دیدیم، حدود سه ساعت با هم صحبت کردیم، اما من اصلاً متوجه گذشت زمان نشدم. “من از جریان دوپامین در بدنم شگفت زده شدم – نشانه ای از آدرنالین در بدن.”
نویسنده کتاب در دام گفت: پس از مدتی متوجه شدیم که تقلید از شیوه زندگی و نزدیک بودن به یکدیگر برایمان مهم است. این به دلیل فعال شدن “نرون های آینه ای” مغز است – نورون های آینه ای شبکه هایی از سلول های مغزی هستند که هنگام ملاقات با یک فرد خاص فعال می شوند. «وقتی با کسی رابطه نزدیک داریم، این سیستم در بدن تقویت میشود.
او گفت: «ما به سرعت «ما» شدیم. اما بعد از مدتی متوجه بیماری همسرم جان شدیم. ما سعی کردیم او را درمان کنیم. ما همیشه با هم بودیم و وقتی مریض بود او را تنها نمی گذاشتم.
وقتی عاشق هستیم دقیقا چه اتفاقی برای مغز می افتد؟
وقتی عاشق کسی می شویم، اولین چیزی که متوجه می شویم این است که چقدر در زندگی احساس خوبی داریم. این به این دلیل است که انتقال دهنده های عصبی در مغز احساسات شادی و شادی را به بدن منتقل می کنند.
وقتی عشق را پیدا می کنیم، ضربان قلب ما افزایش می یابد، سطح هورمون عشق “اکسی توسین” در بدن ما افزایش می یابد. سطح آدرنالین نیز در بدن افزایش می یابد – بنابراین حجم رگ های ما افزایش می یابد که به نوبه خود باعث سوختن ما می شود.

زمانی که احساس آرامش و رضایت عمیقی را از طرف شریک زندگی خود تجربه می کنیم، مناطقی از مغز فعال می شوند که نه تنها احساسات اولیه، بلکه برخی عملکردهای پیچیده دیگر را در مغز تحریک می کنند. این تحریک چندین اثر مثبت دارد: کاهش درد، افزایش همدلی، تقویت حافظه و افزایش خلاقیت.
عشق مانند یک ابرقدرت است که مغز ما را رشد می دهد.
آیا عشق برای بقا لازم است؟
عشق یک ضرورت بیولوژیکی است، درست مانند آب، ورزش یا غذا. تحقیقات نشان می دهد که یک زندگی عاشقانه سالم – که می تواند شامل یک رابطه خوب با شریک زندگی، دوستان نزدیک و خانواده باشد – به اندازه یک رژیم غذایی خوب برای سلامت انسان مهم است.
احساس عاشق شدن – به معنای جهانی که رایج است – نقطه مقابل تنهایی است. هنگامی که به فقدان روابط مثبت و سالم فکر می کنیم، متوجه طیف وسیعی از نقایص جسمی و روحی می شویم – مانند افسردگی، فشار خون بالا، دیابت، اختلالات خواب.
اگر در زندگی روابط عاطفی خوبی ندارید، به اصطلاح.عطش اجتماعی“شما صدا زده اید. در این حالت، مغز سیگنالی را به بدن می فرستد تا این نیاز را درک کند – همانطور که وقتی مغز تشنه است، مغز بدن شما را احساس تشنگی می کند. این احساس زمانی که نیاز به برقراری ارتباط با دیگران دارید نیز فعال می شود.
این احساس زمانی در بدن به اوج خود می رسد که آن را برای مدت طولانی سرکوب کنید. این احساسات را سرکوب نکنید. آنها باید به ما کمک کنند تا زندگی زیباتر و بهتری داشته باشیم.

آیا اعتراف فقط یک احساس آزاردهنده است؟
هیچ کس هرگز از تشنگی خود شرم نکرده و احساس گناه نکرده است. پس چرا باید به خود اعتراف کنیم و این احساس را نفرت انگیز بدانیم؟
یک پارادوکس وجود دارد. ما می خواهیم به دیگران نزدیک باشیم، اما ذهن مدت هاست که تنهاست. این باعث می شود وقتی به مردم نزدیک می شود احساس خطر کند – در بیشتر موارد این احساس اشتباه است. در نهایت مرد تصمیم می گیرد از خود فاصله بگیرد.
چه توصیه ای برای کسانی که سعی در عاشق شدن یا ارتباط با دیگران دارند دارید؟
عاشق شدن فقط برای یک انسان زنده اتفاق نمی افتد. آدم می تواند عاشق کارش باشد. احساس اشتیاق به چیزهای زندگی می تواند انسان را از تنهایی دور کند.
چگونه می توانیم به کسانی که منزوی هستند کمک کنیم؟
سالها است که مردم بر این باورند که برای کمک به افراد تنها، باید آنها را وارد دوستیهای جدیدی کنیم. این دیدگاه کاملا اشتباه است. ما فقط در صورتی می توانیم این کار را به درستی انجام دهیم که آنها از ما خواسته باشند – مفهومی مبتنی بر کمک و حمایت متقابل.
در عوض، باید به آنها کمک کنیم که در زندگی خود احساس ارزشمندی کنند. می توانیم در مسائل مختلف به آنها کمک کنیم یا آنها را تشویق کنیم که اهداف متفاوتی داشته باشند و آنها را دنبال کنند. احترام، درک، احساس تعلق و ارزش پارامترهای مهمی برای کاهش احساس انزوا در افراد است.
آیا یک رابطه عاطفی از راه دور، یک احساس عاطفی پس از جدایی، یا این واقعیت که یک نفر مرده است به همان شیوه روی مغز تأثیر می گذارد؟
آره. افراد همچنان قادر به برقراری ارتباط عاطفی هستند، حتی اگر از نظر فیزیکی از یکدیگر دور باشند. این ارتباط عاطفی مغز را از این طریق تحریک می کند و روحیه انسان را تقویت می کند.
تنها کاری که باید انجام دهیم این است که چشمانمان را ببندیم و به کسی فکر کنیم که حالمان را خوب کند. حالا یکی از رفتارهای او را تصور کنید. لبخند ناخودآگاهی را می بینیم که روی لبانمان نشسته است. این حس خوبی است که عشق به ارمغان می آورد.