احتمالا به اسم رگناروک (راگناروک) را از فیلمها، سریالهای تلویزیونی یا بازیهایی مانند God of War یا Assassin’s Creed و Hellblade شنیدهاید. ما در این قسمت از سری مقالات می خواهیم اسطوره های پنجشنبه بیایید نگاهی دقیق تر به آخرالزمان از نظر اساطیر اسکاندیناوی (شمال اروپا) یا وایکینگ ها بیندازیم.
پایان دنیا
مکان: نه سرزمین جهان اسکاندیناوی
شخصیت های مهم:
اودین: خدای خدایان
لوکی: خدای فریب
ویدار: خدای انتقام پسر اودین
ثور: خدای رعد و برق، پسر اودین
فنریر: گرگ غول پیکر، پسر لوکی
یورمونگاندر: مار غول پیکری که دور میدگارد، پسر لوکی می چرخد.
سورت: غول آتشین

لازم به ذکر است که خدایان ذکر شده در این مقاله در آینده به تفصیل ارائه و بررسی خواهند شد پس منتظر قسمت های بعدی باشید. اسطوره های پنجشنبه بودن.
مفهوم زمان برای وایکینگ ها
در فرهنگ اسکاندیناوی، زمان مدام در حال چرخش و تکرار است. هیچ چیز، حتی خدایان، جاودانه نبودند، و رویدادی به نام راگناروک، که به عنوان “عصر خدایان” ترجمه می شود، به مرگ خدایان پایان می دهد.
اتفاقی که در آن جهان با آخرین نبرد بین خدایان و غول ها (که همیشه با هم دشمن بوده اند) ویران می شود و اکثر موجودات به اعدام محکوم می شوند. اما این به معنای نابودی کامل زندگی نیست، بلکه بازماندگان این نبرد دوباره متحد می شوند و دنیای دیگری را بازسازی می کنند.
نشانه های ظهور رگناروک
پس از مرگ بالدر (خدای روشنایی و معصومیت) که لوکی با فریب برادرش هودور موفق می شود او را بکشد، خدایان تصمیم می گیرند که دیگر نمی توانند حقه های لوکی را تحمل کنند و او را به میدگارد (میدگارد) می برند. جایی که انسان های فانی در آن زندگی می کردند. تبعید شدند؛ ممکن است زمانی که لوکی به محل زندگی مردم می رود، کلاهبرداری، فریب و فساد با او وارد میدگارد شود.

با این حال، خدایان می دانستند که با مرگ خدای نور، سلطنت آنها به پایان می رسد و باید خود را برای نابودی آماده کنند.
موج اول
موج اول آخرالزمان با جنگ های خونین در میدگارد آغاز شد و در میان مردم برادران جمع شدند و یکدیگر را کشتند و جنایت در میدگارد بیداد کرد.
سپس Fimbulvetter می آید – زمستان سختی که به مدت سه سال سرما و تاریکی شدید را به همراه دارد، تمام زمین پوشیده از یخ غلیظ است و مردم تمام امید و ایمان خود را به سرما و گرسنگی از دست می دهند.
موج دوم
شول و هتی (گرگهایی که ارابههای خورشید و ماه را تعقیب میکنند) سرانجام موفق میشوند طعمه خود را بگیرند. اسکال خورشید را در دندان می گیرد و خون از آن به زمین می ریزد و هاتی ماه را می بلعد و ستارگان آسمان را ترک می کنند و تاریکی مطلق به همه جا نفوذ می کند.
آخرین موج
زمین شروع به لرزیدن می کند و چشمه ای که خدایان آن را به زنجیر بسته بودند رها می شود تا انتقام خدایان را بگیرد.
لوکی از تبعید فرار می کند و سگ دخترش هل به نام گرم را در یک غار محبوس می کند. بدین ترتیب شر و تاریکی رها شده و به همه جا نفوذ می کند.

اعلام جنگ کرد
اگتر، نگهبان غول ها، ملودی را با ناخن خود می نوازد و سه خروس خونین هر کدام به ترتیب در سرزمین غول ها، جوتونهایم، والهالا، تالار بزرگ اودین در آسگارد و سرزمین هدی. Hellheim – Land of the Dead) شروع به اعلام آخرالزمان می کند.
هایمدال نگهبان خدایان نیز بوق می زند و همه خدایان به همراه وایکینگ ها برای نبردی بزرگ آماده می شوند که شجاعانه می جنگند و می میرند و در والهالا در کنار خدایان ساکن می شوند.

درخت مقدس زندگی، ایگدراسیل، با نه زمین که بر شاخه ها و ریشه هایش شکل گرفته، می لرزد. زمین می لرزد، دریا شروع به جوشیدن می کند و مار بزرگی از اعماق آن بیرون می آید و زهر از دهانش بر زمین می ریزد.

آموزش نیروها
اودین به نوبه خود اسب خود را آماده می کند و سوار بر فواره میمیر می شود تا از آخرین قطره های دانش و خرد استفاده کند، هیچکس نمی داند که اودین در چشمه میمیر چه می بیند که با چهره ای غمگین به ارتش خدایان می پیوندد.
لشکری از غول های یخی از شرق به صف شدند و به سمت کشتی وحشتناکی به نام ناگلفر که از میخ های مردگان ساخته شده بود، حرکت کردند تا ارتش های غول پیکر را به راگناروک بیاورند. کشتی در دریا رها می شود و به سمت میدان جنگ حرکت می کند، سرزمینی بایر به نام ویگرید.
در همین حال، آسمان از هم گسیخت و غول های آتش به رهبری سورات از سرزمین Muspelheim – قلمرو آتش – وارد میدان جنگ شدند. هال، دختر نیمه جان و نیمه جان لوکی نیز نیفلهایم، ایسلند را ترک می کند و با اژدهایش نیتوگ بر فراز میدان جنگ پرواز می کند تا اجساد مردگان را پس بگیرد.
از سوی دیگر، لوکی ارتش مردگان را با کشتی خود از دنیای زیرین بیرون می برد و از پل بیفراست می گذرد و با عبور از آن آن را تخریب می کند. الف ها و کوتوله ها نیز از ترس فرار می کنند و پنهان می شوند.
آغاز نبرد
خدایان وقتی ارتش بزرگی از مردگان را به رهبری غول های هیل، یخی و آتشین به همراه یک مار غول پیکر و یک گرگ در کنار لوکی دیدند، کاملاً از نابودی خود آگاه بودند. تایر (خدای جنگ) یک چشم با یک دست و فری بدون شمشیر جادویی خاص خود قادر به مقابله با چنین ارتشی نبودند، اما هرگز تسلیم نشدند و با قدرت و بدون کوچکترین ترسی جنگ را آغاز کردند.

اودین، خدای خدایان، جنگ را با حمله به فنریر (گرگ هیولا) آغاز می کند. آرواره های چشمه ها چنان باز می شوند که از آسمان تا زمین را می پوشانند و بلافاصله اودین را می بلعند. فری (خدای باروری و باروری) با سورات (غول آتش) روبرو می شود و به دلیل نداشتن شمشیر افسانه ای خود در نبردی باورنکردنی شکست می خورد.

ثور (خدای رعد و برق) با یورمانگاندر میجنگد و در نهایت موفق میشود مار غول پیکر را بکشد، اما خودش به دلیل غوطهور شدن در سم کشندهاش، 9 قدم عقب میافتد (عدد مرموز 9 در اساطیر نورس مدام تکرار میشود) و ناپدید میشود. تیر (خدای جنگ) که تنها یک دست دارد، با سگ هیل، گرم، مقابله می کند و شجاعانه می جنگد و هر دو می میرند. لوکی نیز با هیمدال می جنگد و یکدیگر را نابود می کنند.

تمام خدایان و موجودات درگیر در این نبرد به تدریج نابود می شوند، اما ویدار (پسر اودین و خدای انتقام) به تشنه خون اودین برمی خیزد و با چکمه جادویی خود به آرواره های چشمه می زند و او را در هم می زند و سپس شمشیرش را در داخل می کند. قلب او … هیولا او را می بلعد و می کشد.

ناگهان با شکست نیروهای دو طرف نبرد، سورات (غول آتشین که در برخی داستان ها می گویند شکل واقعی لوکی است) شمشیر آتشین خود را برافراشته و در سراسر زمین فرود می آید، بنابراین سرزمین های نه گانه نورس اساطیر و تمام موجوداتی که در آنها زندگی کرده اند در شعله های آتش فرو می روند و خاکستر آنها در اعماق دریای جوشان ناپدید می شوند.

لازم به ذکر است که رگناروک، تاریکی، زلزله، آتش سوزی و سیل نقش عمده ای در شکل گیری روز داوری نهایی یا آخرالزمان فرهنگ های مختلف داشته اند و اشتراکات زیادی بین فرهنگ های مختلف دارند.
زندگی جدید
پس از نابودی رگناروک، تعدادی خدا و دو نفر زنده می مانند و گیاهان دوباره رشد می کنند و دنیای جدیدی متولد می شود. قبل از اینکه خورشید توسط اسکال بلعیده شود، او فرزندی به دنیا می آورد که خورشید جدید برای دنیای جدید می شود و به زمین گرما و نور می بخشد و تاریکی مطلق را از بین می برد.
زمین از مزارع ذرت می درخشد و درخت مقدس، ایگدراسیل، که با وجود نابودی، از دو نفر به نام های لیف و لیفتراسیل در برابر آتش محافظت می کند و جمعیت را به زمین باز می گرداند.
سرنوشت خدایان و غول ها
از طرفی در ساحل مردگان تالاری ساخته شد که دیوارهای آن رو به شمال و از مارهایی ساخته شده است که زهر خود را به رودخانه ای می ریزند که به تالار می ریزد. این فضا تبدیل به دنیای مردگان یا دنیای زیرین جدیدی می شود که پذیرای دزدان و قاتلان خواهد بود.
نیتاگ اژدهای هیل نیز در این سالن اجساد می خورد، او بر فراز آسمان دنیای جدید پرواز می کند و اجساد را در ارابه ای که به دنبالش می آید جمع آوری می کند. حضور سایه شوم نیتاگ بر فراز آسمان دنیای جدید نشان می دهد که زیبایی و آرامش در دنیای جدید ابدی نیست.
از طرف دیگر، پسران در تور، چکش Mjollnir را احیا می کنند و به ارث می برند. بالدر به همراه برادر نابینای خود هودر که باعث مرگ او شد، در محلی که زمانی آزگارد به نام بت ساخته شده بود به دیگر خدایان می پیوندد.
خدایانی مانند ویلی و وی، برادران اودین، در حال همکاری با خدایان دیگر برای ساختن قصرها و سالن های جدید هستند. در این کاخ ها، خدایان در مورد دوستان و متحدان از دست رفته خود صحبت می کنند، با چهره های طلایی مرموز که در میدان جنگ پیدا کرده اند (بازی شبیه شطرنج) بازی می کنند و منتظر می مانند تا سرنوشت دنیای جدید مشخص شود.

بیشتر بخوانید: